سالها خانه ما محل آمد و شد روحانیت بود.از طریق آنان خانواده ما با امام و نهضت او آشنا شدند.4 نفر بودند که به تناوب و بعضا با هم می آمدند.برای مردم از دین، رساله عملیه
....می گفتند.ساده و بی ریا و کم حرف و خوش رفتار و از جنس مردم بودند. خانه آنها در شهر نیز پناهگاه مردم بود.یادم میآید مردم را به شدت از غیبت و تهمت می ترساندند.خود نیز اهل پاکی و صداقت بودند. هر 4 نفر از این دنیا رفتند .خدا رحمتشان کند.
هوا سرد است . کف جاده ها یخ زده ،باد سرد می وزد،سوز سرما تا عمق وجود را فرا می گیرد.بابا مدتهاست که نیست ،اجاق خاموش است، از درز پنجره ها سوز سرما به درون خانه می آید و پتو هم به اندازه کافی نیست.گلی سرما خورده و تب کرده و مرتب سرفه می کند.راستی قلک هم خالی است و مطب پزشک مومن و انسان دوست سرکوچه هم چند روزی است که تعطیل است.
جکوزی روبراهه،بساط امشب چی،زنگ زدی برای غذا، بچه ها امشب هستن یا نه ،بگو بیاین با هم خوش باشیم . لطفا کم و کسری نباشه . گفتی رامین سانتافه خریده ؟،خیلی عقبه ،عید امسال قناری چطوره ؟سرما نخوری ؟ اختیار داری پالتو خریدم ...میلیون
خودم هم نمیدانم چی نوشتم .فقط قدری دلم گرفته بود. ضمنا تا غزه هم راهی نیست .می شنوی ؟ نه؟ درست گوش بده؟ زبان یا لهجه کدام نا آشناست ؟ بیا جلوتر کلاهت ر ا بردار هندز فری را هم از گوشت بردار حالا گوش کن سوز صدا تو را می خواند:
ار تری ار نتری بیو برس و دایم جور بیی بی کسی همنشین بایم